فال زدن

لغت نامه دهخدا

فال زدن. [ زَ دَ ] ( مص مرکب ) فال گرفتن. طالعبینی :
بر قرعه چار حد کویت
فالی زنم ازبرای رویت.
نظامی.
به فرخندگی فال زن ماه و سال
که فرخ بود فال فرخ به فال.
نظامی.
از غم و درد مکن ناله و فریاد که دوش
زده ام فالی و فریادرسی می آید.
حافظ.
رجوع به فال شود.

فرهنگ فارسی

فال گرفتن طالع دیدن .

جدول کلمات

تفال

پیشنهاد کاربران

به نا امیدی از این در مرو بزن فالی - بود که قرعه دولت به نام ما افتد ( حافظ )
در بیت بالا، فال زدن همان قرعه کشی کردن و قرعه زدن است و این مفهوم، در یک تعریف کلی، شامل هر روشی است که اشخاص بوسیله آن تعیین موضوعی را موکول به شیوه ای اتفاقی نمایند؛ شیوه های قرعه انداختن در گذشته و حال و در فرهنگ های متفاوت گوناگون بوده است،
...
[مشاهده متن کامل]

انداختن تاس باشد، پرت کردن سنگ های قرعه ( در فرهنگ اعراب صدر اسلام وجود داشته که قرآن آن را نهی کرده است ) ، امروز بسیاری اوقات قرعه کشی را از طریق نوشتن نام روی کاغذ و انتخاب اتفاقی آنها انجام می دهد، انواع لاتاری و قرعه کشی های اتوماتیک رایانه ای و نیمه اتوماتیک وجود دارد

آیا رضا من را هنوز دوست دارذ
فال زدن : فالگیری کردن .
( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص 80 ) .

بپرس