ناقه همت به راه فاقه ران تا گرددت
توشه خوشه چرخ و منزلگاه راه کهکشان.
خاقانی.
شاکرم از عزلتی که فاقه و فقر است فارغم از دولتی که نعمت و ناز است.
خاقانی.
داد بخششها و خلعت های خاص آن عرب را کرد از فاقه خلاص.
مولوی.
طاقت بار فاقه ندارم. ( گلستان ).مرد درویش که بار ستم فاقه کشید
به در مرگ همانا که سبکبار آید.
( گلستان ).
طایفه ای از درویشان از جور فاقه به جان آمده بودند و از درویشی به فغان. ( گلستان ).