فاقد
/fAqed/
برابر پارسی: نبود، بی بهره، نادار، گم کننده
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
- فاقد چیزی بودن ؛ نداشتن آن. ( یادداشت بخط مؤلف ).
|| زن شوی یا پسر گم کرده. زن شوی یا پسر مرده. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). || گاو ماده که بچه اش را دده خورده ، و کذا ظبیة فاقد. ( منتهی الارب ). رجوع به فقد و فقدان شود.
فرهنگ فارسی
( اسم ) ۱ - آنکه چیزی یا کسی از دست او رفته باشد مقابل واجد ۲ - زنی که شوی یا پسر مرده .
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. [قدیمی] ویژگی زنی که شوهر یا فرزند خود را از دست داده.
مترادف ها
مفقود، نا پیدا، فاقد، گم
مایل، فاقد
فاقد
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
فاقد: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است:
تیسا tisā ( مازنی )
تیسا tisā ( مازنی )
بی اراده
بدون
بی
عالی
بدون . . . . . . . . . . . . . . . . .
بی چیز. . . . . . . . . . . . . . . .
بی نیاز. . . . . . . . . . . . .
بی چیز. . . . . . . . . . . . . . . .
بی نیاز. . . . . . . . . . . . .
عاری
این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
اَبهاج، اَویندا، اَتینوَر، اَوینوَر ( سنسکریت )
اَبهاج، اَویندا، اَتینوَر، اَوینوَر ( سنسکریت )