لغت نامه دهخدا
فاعلیة. [ ع ِ لی ی َ ] ( ع ص نسبی ) مؤنث فاعلی. رجوع به فاعلی شود.
فرهنگ فارسی
فرهنگ عمید
۲. انجام دادن عمل جنسی نامشروع با دیگری.
پیشنهاد کاربران
کنایی . [ ک ُ ] ( حامص ) کنندگی . ( فرهنگ فارسی معین ) . || ( اصطلاح فلسفه ) فاعلیت . ( فرهنگ فارسی معین ) : جان مردمی گوهری است که او را نیز دو قوت است یکی قوت مر کنایی را و یکی قوت اندریافت را. ( دانشنامه از فرهنگ فارسی معین ) .
کننده ی کار