خدا جهان را آفرید!!.
در این جمله خدا فاعل و جهان مفعول و را علامت مفعول بی واسطه ( یا با واسطه ؟ ) و آفرید صرف فعل یا مصدر آفریدن میباشد در زمان گذشته ساده.
حال چند تا سوال کودکانه خدمت اساتید گرامی و پار30 زبان دارم که امیدوارم موجب سردردشان نشوند:
... [مشاهده متن کامل]
الف - خدا صرف نظر از نقش هائی از قبیل فعال بودن و فاعلیت، چیست و کیست؟!.
ب - خدا این جهان را از چه چیزی آفریده؟!.
پ - این جهان و موجودات زنده و غیر زنده درون آنرا را کَی و با چه هدفی آفریده؟!.
ت - آیا خدا فقط این جهان را آفریده یا جهان های متناهی و مساوی و موازی و فراوان؟!.
خدمت اساتید شریف و ارجمند و بزرگوار عرض مینمایم که پاسخ حقیقی و یقنی و قابل اعتماد به این پرسش های کودکانه در کتب به اصطلاح آسمانی، مقدس و وحیانی آئین ها و ادیان و همچنین در کتب فلسفی فلاسفه آزاد اندیش و حکیمان دینی وابسته به آیات و روایات و احادیث انبیا و اولیا و دیوان های عرفانی عارفان دینی یافت نمیشوند و به همین دلیل در اینجا با کسب رخصت یا اجازه طرح گردیدند.
سعدیا!
تو دیروز به این جهان خرّم و خندان از آن بودی که شادی و خنده ی جهان از اوست/ حاجیان امروز به این جهان محزون و گریان از آنند که اندوه و گریه ی جهان هم ازوست/.
این گیتی یا کیهان و یا این جهان چه باشد با این همه وسعت و گستردگی و فراخی از دید محدود ما انسان ها در بین جهان های بیشمار/ جز قطره ی ناچیزی جاودانه گرفتار در بند و کمند عشق و در پیچ و خم زلف تو ای یار! ای پروردگار! یا در بطن وجود و ماهیت و ذات مطلق و بیکران و بینهایت تو ای آفریدگار؟!!/
دوستان ارجمند ببینید من خودم کُنا رو برگزیدم ولی اگر کسی خواست انجام دهنده رو بگزیند بداند که انجام دهنده درست هست ولی انجامیدن خودش یک بنواژه است که می توان با آن انجامنده رو همچم با انجام دهنده ساخت خود دانی
کارکن
خب دوستان بریم برای گماشتن برابری خوب
پیشنهاد من واژه ی هُپار است که خودم ساختم
چرا؟
این واژه از دو پاره ساخته شده
نخست:هنایش پذیر از بنواژه ی هناییدن به چم تاثیر پذیر
دوم:کننده ی کار
در فرجام بگم که فاعل یا نهاد برای دو کار گوناگون است
... [مشاهده متن کامل]
نخست:هنایش پذیری چون فاعل بر پایه ی گزاو ( صفت ) ها هنایش می پذیرد
دوم:فاعل بر پایه ی کارواژه ( فعل ) به کننده ی کار تبدیل می شود
خوشحال می شوم دیدتان را به واژه ام بگید
لری بختیاری
دَوکُناdawkona:فاعل
کُنا
مانند جویا و دانا و کوشا
ریشه کنونی آ
فاعل و مفعول:انگیزه و انگیخته.
پیشنهاد واژه "کُنِشواژه، کُنِشگَر" به جای "فاعل" در پارسی.
"کُنِشواژه" از دو بخش "کُنِش" و "واژه" ساخته شده است و برابر "واژهِ کُنِش" می باشد که برابر خوبی به جای "فاعل" است.
همچنین، "کنُِشگَر" برابر "کننده" می باشد که باز هم برابر "فاعل" است.
بدرود!
واژه فاعل
معادل ابجد 181
تعداد حروف 4
تلفظ fā'el
نقش دستوری اسم
ترکیب ( صفت ) [عربی، جمع: فَعَلَة]
مختصات ( عِ ) [ ع . ] ( اِفا. )
آواشناسی fA'el
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
... [مشاهده متن کامل]
منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ واژه های سره
فرهنگ فارسی هوشیار
واژگان مترادف و متضاد
کار انجام ، انجام دهنده کار
فاعِل: [دستورِ زبان] نهاد
کسی یا چیزی که مسئولیت مفعول را توسط فعل به عهده میگیرد . !
فاعل مقابل مفعول است. فاعل یعنی اثرگذار مفعول یعنی اثرپذیر
تاثیر گذار، اثر گذار، مسبب ، عامل
در پهلوی با افزودن "اگ" به ته بن مضارع اسم فاعل ساخته میشود که این در پارسی نو تبدیل به " ا" شده.
مثال: دانستن - > دان - > داناگ ( پهلوی ) - > دانا ( پارسی نو )
کردن - > کن - > کناگ ( پهلوی ) - > کنا ( پارسی نو )
پس برابر درست فاعل کنا است.
در بسیاری از زبان های همخانواده مثلن انگلیسی واژه verb بکار می برند که واژه فعل نیز از این واژه گرفتهشده است ، واژه فعل گویشی دگرگون شده ؛ از واژه هند و اروپایی verb است.
کُنشمند
فعل، فاعل، مفعول:
کُنِش، کنشگر، کنشگیر
پویه، پوینده، پوییده
کارواژه، کارور، کارگیر
کنش، کنا، کنیک
یات، یاتاک، یاتیک ( فعل در اوستایی: یاتَ )
برای فاعل بسته به جایگاه کاربرد آن، این دو واژه را میتوان بکار برد:
کاربرد عادی و همگانی: کاروَر = کار وَر
کاربرد در دستور زبان: کُنا = کُن ( کردن ) آ
هر دو واژه چم ( معنی ) کنننده کار و انجامگر میدهند.
فاعل : کُنا = کُن ( کردن ) آ
انجام دهنده
فاعل به کننده ی کاری میگویند یعنی کسی که ی کاری را انجام دهد فاعل گفته میشود. مثال:ابتین امروز به مدرسه امده است آبتین میشود فاعل جمله ما.
به کننده کار ( فاعل ) میگویند مثل~ زهرا به همراه مادرش از مدرسه آمد ) ( به زهرا فاعل میگویند ) و
به کلمه ای که درآخر جمله بیاید و جمله را تمام کند فعل میگویند مثل~حامد بادوستانش بازی میکند ) به میکند فعل میگویند.
امید وارم مشکلتون رو حل کرده باشه و اگ خوشتون اومد لطفا لایک کنید!♡ باتشکر.
کسی که کاری رو انجام میده مثل محمد رفت
انجام دهنده کار
کننده کار
کنشتار ( بضم کاف وکسرنون )
کارگرواژه
هنگامی که بجای واژه ی از ریشه عربی �فعل� می توان �کارواژه� بکار برد، بجای �فاعل� نیز می توان از �کارگرواژه� سود جست؛ گرچه بگمانم واژه ی �کُناک� پیشنهاد شده از سوی فاطمیا، باریک تر باشد و تنها از این سویه که بسیار کهنه است و شایددر کردار ناکارآ باشد، کاربرد �کارگرواژه� را بهتر می دانم.
... [مشاهده متن کامل] کاروَر ( + در دستور زبان ) = کار + وَر ( دارنده ی کار/ انجام دهنده ی کار )
این واژه عربی است و پارسی آن این واژه هاست:
کُناک ( کُن + پسوند یاتاکی ( = فاعلی ) پهلوی «اک» )
یاتاک، یاتار ( یات از اوستایی: یاتَ= فعل + «اک، ار» )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٠)