فاش گردیدن

لغت نامه دهخدا

فاش گردیدن. [ گ َدی دَ ] ( مص مرکب ) آشکار شدن. فاش شدن :
چراگوید آن حرف در خفیه مرد
که گر فاش گردد شود روی زرد.
سعدی ( بوستان ).
رجوع به فاش و فاش شدن شود.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) آشکار شدن ظاهر شدن یا فاش شدن خبر . پراگنده شدن خبر .

پیشنهاد کاربران

برهنه شدن راز ( روی پوشیده راز ) ؛ آشکار شدن آن . برملا گشتن آن . فاش شدن آن . از پرده بدر افتادن آن :
همی گشت زآنگونه بر سر جهان
برهنه شد آن رازهای نهان .
فردوسی .
ببینیم تا چیست آغازشان
...
[مشاهده متن کامل]

برهنه شود بی گمان رازشان .
فردوسی .
فرستاده چون پاسخ آورد باز
برهنه شد آن روی پوشیده راز.
فردوسی .
هم آنگه در دژ گشادند باز
برهنه شد آن روی پوشیده راز.
فردوسی .

بپرس