کشف کردن، کشف رمز نمودن، گشودن سر، فاش کردن سر
فاش کردن سر
مترادف ها
پیشنهاد کاربران
کشف سِرّ ؛ فاش کردن سِرّ. فاش کردگی راز :
صبر سوی کشف هر سر رهبر است
صبر تلخ آمد بر او شکر است.
مولوی.
صبر سوی کشف هر سر رهبر است
صبر تلخ آمد بر او شکر است.
مولوی.
کشف اسرار کردن ؛ پرده برداشتن
راز بیرون کشیدن ؛ فاش کردن. آشکار کردن :
سیاوش ز رستم بپرسید و گفت
که این راز بیرون کشیم از نهفت.
فردوسی.
سیاوش ز رستم بپرسید و گفت
که این راز بیرون کشیم از نهفت.
فردوسی.