شکسته شدن ناموس ؛ آشکار شدن راز. برملا شدن سر : اگر من [ که شه ملکم ] این معنی [ توقیر و احترام نسبت به تو ] پیش لشکر با تو کردمی ناموس تو شکسته شدی و ترا از این لشکر رنج رسیدی [ یعنی : لشکر پی می بردند
... [مشاهده متن کامل] که تو اسکندر هستی و رسول نیستی ]. ( اسکندرنامه ، نسخه خطی ) . امیر حاجب قماج را بفرستاد تا غلام را از حرم [ خلیفه ] بدرآورد و خلیفه مقتدی بود، ده هزار دینار میداد تا ناموس نشکند نپذیرفت و غلام را قصاص کرد. ( راحة الصدور راوندی ) .
افشا = اپشا = اپ شای = بسیار شای شده و شای را در شایگان / شاید / شایان / شایسته / شایعه / شایع و. . . . میبینیم و شای به چمه مورد توجه می باشد پس
افشا می شود اپ شای = بسیار مورد توج قرار گرفتن که در اثر فاش شدن ( پاش شدن و پاشیدن ) سخن است و اف یا اپ در up لاتین / اف سار / فشار ( ف شار ) / فرزانه ( اپرزانه ) / پریدن ( فریا = پریا ) و . . . میبینیم پی میبینید که افشا میشود افشای یا همان بسیار فاش کردن یا پاشیدن سخن یا پیام.
... [مشاهده متن کامل] برهنه شدن راز ( روی پوشیده راز ) ؛ آشکار شدن آن . برملا گشتن آن . فاش شدن آن . از پرده بدر افتادن آن :
همی گشت زآنگونه بر سر جهان
برهنه شد آن رازهای نهان .
فردوسی .
ببینیم تا چیست آغازشان
... [مشاهده متن کامل]
برهنه شود بی گمان رازشان .
فردوسی .
فرستاده چون پاسخ آورد باز
برهنه شد آن روی پوشیده راز.
فردوسی .
هم آنگه در دژ گشادند باز
برهنه شد آن روی پوشیده راز.
فردوسی .
به در افتادن ؛ آشکار شدن. روشن شدن. بیرون افتادن. ( یادداشت بخط مؤلف ) :
پیرانه سرم عشق جوانی بسر افتاد
وآن راز که در دل بنهفتم بدر افتاد.
حافظ.