فاش

/fAS/

مترادف فاش: آشکار، آشکارا، ابراز، افشا، برملا، جلوه گر، ذایع، رسوا، ظاهر، عالم گیر، علنی، عیان، لو، مشخص، مشهود، معلوم، نمودار، واضح، هویدا

متضاد فاش: مخفی، ناآشکار، نهان

برابر پارسی: آشکار، آشکارا، پدیدار، نمایان، هویدا

معنی انگلیسی:
barely, open, open(ly), frank(ly)

لغت نامه دهخدا

فاش. ( از ع ، ص ) آشکارا و ظاهر. ( آنندراج ) ( غیاث ). مخفف فاشی ، اسم فاعل از ریشه فشو است که لام الفعل آن در حالت نکره حذف میشود، و در زبان فارسی از دیرباز این کلمه و کلمه صاف بجای فاشی و صافی بکار میرفته است. مؤنث فاش ، فاشیة است. رجوع به اقرب الموارد شود :
همین است فرجام و آغاز ما
سخن گفتن فاش و هم راز ما.
فردوسی.
گفت ، لیکن فاش گردد از سماع
کل سِرّ جاوز الاثنین شاع.
مولوی.
اگر مشک خالص نداری مگوی
وگر هست خود فاش گردد به بوی.
سعدی ( بوستان ).
فاش میگویم و از گفته خود دلشادم
بنده عشقم و از هر دو جهان آزادم.
حافظ.
|| مشهور. معروف. ( یادداشت بخط مؤلف ) :
فاش شد نام من به گیتی فاش
من نترسم ز جنگ وز پرخاش.
طاهر فضل.
به نطق است و عقل آدمیزاده فاش
چو طوطی سخنگوی و نادان مباش.
سعدی ( بوستان ).
|| همگانی و عمومی. آنچه همگان مرتکب شوند :
جهل و بیباکی شده فاش و حلال
دانش و آزادگی گشته حرام.
ناصرخسرو.

فاش. ( ص ) پراگنده. مبدل پاش است. ( آنندراج ). صاحب صحاح الفرس کلمه را فارسی دانسته و چنین مینویسد: پراکنده شده و آشکاره شده باشد. ( یادداشت بخط مؤلف ) :
چو در کابل این داستان فاش گشت
سر مرزبان پر ز پرخاش گشت.
فردوسی.
این حدیث به نیشابور فاش شد. ( تاریخ بیهقی ).

فاش. ( اِخ ) رودی است در ایالت کرمان که اراضی ناحیه جبال بارز را مشروب میکند.

فرهنگ فارسی

آشکار، آشکارا، پراکندهاصل آن فاشی، اسم فاعل ازریشه فشووعربی است
( اسم صفت ) ۱ - آشکارا ظاهرا ۲ - همگانی عمومی .
رودی است در ایالت کرمان که اراضی ناحیه جبال بارز را مشروب میکند .

فرهنگ معین

[ ع . ] (ق . ) = فاشی . فاشّ: ۱ - آشکارا، هویدا. ۲ - پراکنده .

فرهنگ عمید

۱. آشکارا.
۲. (صفت ) آشکار: گناه کردن پنهان بِه از عبادت فاش / اگر خدای پرستی هوا پرست مباش (سعدی۲: ۴۶۳ ).
* فاش شدن: (مصدر لازم )
۱. آشکار شدن.
۲. شایع شدن
* فاش گردیدن: (مصدر لازم ) = * فاش شدن: چرا گوید آن چیز در خفیه مرد / که گر فاش گردد شود روی زرد (سعدی۱: ۱۵۴ ).
* فاش کردن: (مصدر متعدی ) آشکار کردن: مکن عیب خلق ای خردمند فاش / به عیب خود از خلق مشغول باش (سعدی۱: ۱۵۶ ).
* فاش ساختن: (مصدر متعدی ) = * فاش کردن

گویش مازنی

/faash/ فحش – دشنام

واژه نامه بختیاریکا

( در ) ؛ شکوفه
باش؛ باشالی

مترادف ها

open (صفت)
فراز، صریح، دایر، باز، اشکار، روباز، بی ابر، مفتوح، ازاد، در معرض، رک گو، بی الایش، فاش، علنی، سرگشاده، گشوده، واریز نشده، بی پناه

manifest (صفت)
ظاهر، اشکار، بارز، ساطع، فاش

obvious (صفت)
ظاهر، اشکار، بدیهی، مشهود، واضح، مفهوم، هویدا، فاش، علنی، مریی

overt (صفت)
معلوم، اشکار، واضح، عمومی، فاش، نپوشیده

پیشنهاد کاربران

آقای علی باقری عزیز لطفاً اصلاح کنید ( فاش نیز از این نوع استعمار است. ) که گویا باید این گونه باشد: ( فاش نیز از این نوع استعمال است. )
اَلْحَمْدُ لِلَّهِ الْفَاشِی فِی الْخَلْقِ أَمْرُهُ وَ حَمْدُهُ الظَّاهِرِ بِالْکَرَمِ مَجْدُهُ ( از دعای افتتاح )
سپاس خدای را که فرمان و سپاسش در آفریدگان جاری است و بزرگواری اش با کرمش آشکار است،
واژه فاش
معادل ابجد 381
تعداد حروف 3
تلفظ fāš
نقش دستوری صفت
ترکیب ( قید ) [عربی: فاشٍٍ ( = فاشی ) ]
مختصات ( ق . )
آواشناسی fAS
الگوی تکیه S
شمارگان هجا 1
منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ فارسی هوشیار
افشا = اپشا = اپ شای = بسیار شای شده و شای را در شایگان / شاید / شایان / شایسته / شایعه / شایع و. . . . میبینیم و شای به چمه مورد توجه می باشد پس
افشا می شود اپ شای = بسیار مورد توج قرار گرفتن که در اثر فاش شدن ( پاش شدن و پاشیدن ) سخن است و اف یا اپ در up لاتین / اف سار / فشار ( ف شار ) / فرزانه ( اپرزانه ) / پریدن ( فریا = پریا ) و . . . میبینیم پی میبینید که افشا میشود افشای یا همان بسیار فاش کردن یا پاشیدن سخن یا پیام.
...
[مشاهده متن کامل]

بر زبان آورده شدن ( جُستار یا چیستانی )
نمونه:
مهستان نمایندگان �یانکی� ها سیاهه ( لایحه ) ای را پذیرفت ( به تصویب رساند ) که در آن از دولت �جو بایدن� [بخوان: �پرزیدنت بادبادی�] خواسته شده است تا همه ی داده های ( اطلاعات ) بدست آمده در زمینه ی خاستگاه �ویروس کرونا� [نام دانشورانه ی آن: سارس ـ ۲] را بر زبان آوَرَد ( فاش نماید ) .
...
[مشاهده متن کامل]

در کنار چند تایی از برابرهای درست یاد شده در بالا، روشنگری ایرزاد، چشمگیر و شایان درنگ و بررسی است.

سرباز. [ س َ ] ( ص مرکب ) روشن. صریح. بدون پرده. فاش :
مگو از هیچ نوعی پیش زن راز
که زن رازت بگوید جمله سرباز.
عطار.
فاش
اگر نیک بنگریم در کاربُرد فاش مینه ی پاش را درمی یابیم وختی می گوییم یا می شنویم : خَبَری یا رازی فاش شد ینی به همه جا پاش شد یا پاشیده و پراکنده و پخش شدو با این کار همه از آن باخبر و آگاه گَشتند .
فاش:اصل عربی فاش، فاشی است ولی چون لفظ منقوص مانند قاضی و داعی در حال رفع و جرّ اعلال می شود و یاء آن می افتد و بدین صورت درمی آید: قاضٍ، داعٍ - ظاهراً فارسی زبانان در بعضی موارد این حالت را معتبر داشته اند با حذف تنوین از قبیل: صاف ، داج ، یمان به جای صافی داعی و یمانی ، فاش نیز از این نوع استعمار است.
...
[مشاهده متن کامل]

( ( با حکیم او قصه ها می گفت فاش
از مقام و خواجگان و شهر و باش ) )
( شرح مثنوی شریف، فروزان فر ، بدیع الزمان ، چاپ هشتم ، 1375 . ص 102 )

فاش
این واژه می تواند همان پاش و پاشیدن پارسی باشد
هر چند شکل اِفشا هم می تواند : اَفشیدن یا اَفشاندن بوده باشد.
میتوان برای این هوزهء مَئنایی ( حوزهء مَعنایی ) با دستور زبان پارسی از آن بهره جُست :
...
[مشاهده متن کامل]

اِفشا = فاشیدَن ، اَفشیدن ، اَفشاندن ، فاشندگی ، فاشگری، اَفشَندگی ، اَفشا ، اَفشید
اِفشا کننده = فاشَنده ، اَفشَنده
اِفشا شونده = فاشیده، اَفشیده
اِفشاگَر = فاشگَر، اَفشیدگَر
شاید به این مینه است که با شید به چیزی نور تاباندن و آن را روشن ساختن و بدین گونه آن را پادپوشی یا آپوشی یا بَرمَلا کردن و با آن راستی یا حقیقت را بازیابی یا کشف کردن ، باشد .

فاش: [اصطلاح موسیقی ] یک نوع صدا و یا دسته بندی صوتی. در زبان آلمانی به معنی سوژه هم می باشد.
در زبان لری بختیاری به معنی
گل درخت کنار. برملا کردن
Fash
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس