فاسد. [ س ِ ] ( ع ص ) تبه. ( منتهی الارب ). معیوب. تبه. خراب. ( ناظم الاطباء ) : بس ای خاقانی از سودای فاسدکه شیطان میکند تلقین سودا.خاقانی.رجوع به فساد و ترکیبات فاسد شود.|| زبون. || گندیده. گمراه. || سرکش و شریر. || ناچیز. || باطل. || سست و بیقوّت. || معطل. ( ناظم الاطباء ).
تباه، ضایع، گندیده( صفت )۱ - تباه معیوب خراب ۲ - زبون ۳ - گندیده ۴ - گمراه ۵ - باطل ۶ - زنی که خود را تسلیم مردان کند .
(س ) [ ع . ] (ص . ) ۱ - ضایع ، خراب . ۲ - پوسیده ، گندیده . ۳ - پوچ . ۴ - بی اثر. ۵ - بد - خُلق . ۶ - در فارسی به معنی زن بدکاره .
۱. غیرقابل استفاده، گندیده، عفونت کرده: شیر فاسد، دندان فاسد.۲. فاقد هنجارهای انسانی یا مذهبی: اخلاق فاسد.۳. (اسم، صفت ) آن که برخلاف معیارهای اخلاقی یا اجتماعی زندگی می کند، منحرف.۴. معیوب.۵. [قدیمی] نادرست، باطل.* فاسد شدن: (مصدر لازم )۱. تباه شدن.۲. منحرف شدن.۳. گندیدن.۴. [قدیمی] باطل شدن* فاسد کردن: (مصدر متعدی )۱. تباه کردن.۲. منحرف کردن.۳. معیوب کردن.۴. پوساندن.
فاسد (فیلم ۱۹۹۹). «فاسد» ( انگلیسی: Corrupt ( 1999 film ) ) یک فیلم به کارگردانی آلبرت پایون است که در سال ۱۹۹۹ منتشر شد.wiki: فاسد (فیلم ۱۹۹۹)این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف
perverse (صفت)منحرف، گمراه، فاسد، هرزه، معیوب، در خطاbad (صفت)زشت، بد اخلاق، فاسد، مضر، بد، سرهم بند، خراب، نامساعد، شوم، شریر، بدکار، لاوصول، بی اعتبار، ناصحیح، زیان اور، بد خو، مهملvile (صفت)فرومایه، خسیس، پست، بد اخلاق، زننده، فاسد، شرم اور، بدصفت، دون، بدطینتevil (صفت)خبیی، فاسد، مضر، بد، شریر، بدکار، زیان اور، شریرانه، پر ازارnaught (صفت)فاسد، بی ارزشreprobate (صفت)بد اخلاق، فاسد، مردود، هرزهaddle (صفت)ضایع، فاسد، چرکی، گندیدهdecayed (صفت)ضایع، فاسدrotten (صفت)ضایع، فاسد، خراب، پوسیده، چروک، زنگ زده، روبفسادcorrupt (صفت)فاسدvicious (صفت)فاسد، نا درست، شریر، بدکار، معیوب، بدطینت، بدسگال، تباهکارimmoral (صفت)بد اخلاق، فاسد، بدون احساس مسئولیت اخلاقی، هرزه، فاسد الاخلاق، بد سیرت، زشت رفتار، نا پارساwicked (صفت)فاسد، شریر، بدکار، بد خو، گناهکار، تبه کار، نابکار، بدجنسvillainous (صفت)پست، فاسد، شریر، نالایق، بدذات، خیلی بدpeccant (صفت)غلط، فاسد، ناصحیح، گناهکار، خطا، ناخوش، اشتباه کارdissolute (صفت)بد اخلاق، فاسد، هرزه، فاجر، فاسد الاخلاق، از روی هرزگیrancid (صفت)فاسد، باد خورده، نامطبوع، متعفن، ترشیده، بو گرفتهgamy (صفت)فاسد، با جرات، بد بو، افتضاح اور، اهل حال، پر از شکار، چاشنی زدهsinister (صفت)کج، فاسد، نا درست، گمراه کننده، شیطانی، بدشگون، نامیمون، بدخواه، بدیمن، منحوسdepraved (صفت)فاسد، خراب، فاسد الاخلاقrakish (صفت)فاسد، بدکار، هرزه، فاجر، جلف و زنندهputrid (صفت)فاسد، متعفنjadish (صفت)فاسد، خسته، بی اشتهاvirtueless (صفت)فاسد، بی تقوا، بی فضیلت
برگرفته از ریشه یِ پارسیِ {پوسیده} است. بِدرود!فاسد: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست:ونیود vanyud ( مانوی ) ناشته nāshte ( سغدی ) آیبده āyabde ( سغدی )فاسد: شکـنـنده یک عمل جائز است قصداً آن عمل را انجام دادن گناه است و اگر سهواً صورت گیرد گناه ندارد.فاسد: ( corrup=Rotten=putrid ) :اندر پهلوی برابرش هست:۱ - ( Gannāg ) :گَننآگ. ۲ - ( Nasrušt ) : نَسْرُوشت. ۳ - ( put ) : پوت. ۴ - ( winast ) : وینست فساد= ( corruption=decay ) :۵ - ( Gannāgih ) : گَننآگیه. ۶ - ( Nasruštih ) : نَسْرُوشتیه. ۷ - ( Pōhišn ) : پوهیشْنLeft overخرابتباه . . خراب . . مفسد . . گنه کار . .خراب . بدمزه بهکار، ضال، طالح، فاجر، فاسق، گمراه، مخبط، منحرف، منحط، ناخلف، هرزه، هرزه کار، تباه، خراب، ضایع، معیوب، ناسالم، پوسیده، گندیده، لهیده، له، باطل، غلطsinisterتبهکار، ضال، طالح، فاجر، فاسق، گمراه، مخبط، منحرف، منحط، ناخلف، هرزه، هرزه کار، تباه، خراب، ضایع، معیوب، ناسالم، پوسیده، گندیده، لهیده، له، باطل، غلطدر پهلوی " ونیستگ " برابر فرهنگ کوچک زبان پهلوی از مکنزی و برگردان بانو مهشید میرفخرایی.تباهاین واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:آژابین ( آژاب از کردی: آژاوه= فساد + «ین» ) لِزینور lezinur ( لزین از کردی: رِزین= فساد + «اور» ) پَواپین ( پَواپ از کردی: پَواوی= فساد + «ین» ) نَسیژور nasižur ( نَسیژ از نَسیشتَ= فساد + «اور» )مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٤)+ عکس و لینک