لغت نامه دهخدا
فاریابی. [ فارْ ] ( اِخ ) ظهیرالدین. رجوع به ظهیر شود.
پیشنهاد کاربران
فاریاب یا پارسی آن پاریاب جایی که آب فراوان است یا آب پارسالی
چراغ یا روشنایی
یعنی فراوانی اب
فار یعنی فانوس دریایی فاریاب به شهر هایی که توش فانوس دریایی بوده اطلاق میشده