فارندیدن

لغت نامه دهخدا

فارندیدن. [ رَ دی دَ ] ( مص مرکب ) نیک وارندیدن. رندیدن. || فارندیدن : تجریف ؛ فارندیدن سیل زمین را. ( یادداشت بخط مؤلف ). || کشیدن. ( آنندراج ). و رجوع به وارندیدن و رندیدن شود.

فرهنگ عمید

دوباره رندیدن.

پیشنهاد کاربران

بپرس