فارغ گشتن

لغت نامه دهخدا

فارغ گشتن. [ رِ گ َ ت َ ] ( مص مرکب ) فارغ شدن. آسوده شدن :
محوشد پیشش سؤال و هم جواب
گشت فارغ از خطا و از صواب.
مولوی.
و رجوع به فارغ شدن شود.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - فراغت یافتن آسوده شدن ۲ - وضع حمل انجام یافتن عمل زاییدن .

پیشنهاد کاربران

بپرس