فارغ داشتن. [ رِ ت َ ] ( مص مرکب ) دل ازچیزی فارغ داشتن ؛ آسوده خاطر بودن از آن. مطمئن بودن : گفت پسر تو را قبول کردم ، من او را بپروردم تو دل از کار او فارغ دار. ( نوروزنامه خیام ).
فرهنگ فارسی
( مصدر ) یا فارغ داشتن دل از چیزی . آسوده خاطر بودن از آن مطمئن بودن .