فارغ البال
/fAreqolbAl/
مترادف فارغ البال: آزاد، آسوده، بی تشویش، بی دغدغه، آسوده دل، آسوده خاطر، خاطرجمع، راحت، رها، فارغ، مرفه
متضاد فارغ البال: مضطرب
برابر پارسی: آسوده دل، سبکبال
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
فرهنگ عمید
۲. (قید ) با آسودگی خاطر.
پیشنهاد کاربران
سبک بار. [ س َ ب ُ ] ( ص مرکب ) فارغ بال . ( برهان ) ( آنندراج ) . آسوده . راحت :
شدم سیر از این لشکر و تاج و تخت
سبکبار گشتیم و بستیم رخت .
فردوسی .
آنچه دفع طبیعت بود از آن هیچ مضرتی پدید نیاید نه در تن و نه در قوتها بلکه تن آسوده وسبکبار شود. ( ذخیره ٔ خوارزمشاهی ) .
... [مشاهده متن کامل]
سبکبار زادم گران چون شوم
چنان کآمدم به که بیرون شوم .
نظامی .
جهان سرای غرور است و دیو نفس هوا
عفی اللَّه آنکه سبکبار و بیگناه تر است .
سعدی .
مرد درویش که بار ستم فاقه کشد
بدر مرگ همانا که سبکبار آید.
سعدی ( گلستان ) .
شدم سیر از این لشکر و تاج و تخت
سبکبار گشتیم و بستیم رخت .
فردوسی .
آنچه دفع طبیعت بود از آن هیچ مضرتی پدید نیاید نه در تن و نه در قوتها بلکه تن آسوده وسبکبار شود. ( ذخیره ٔ خوارزمشاهی ) .
... [مشاهده متن کامل]
سبکبار زادم گران چون شوم
چنان کآمدم به که بیرون شوم .
نظامی .
جهان سرای غرور است و دیو نفس هوا
عفی اللَّه آنکه سبکبار و بیگناه تر است .
سعدی .
مرد درویش که بار ستم فاقه کشد
بدر مرگ همانا که سبکبار آید.
سعدی ( گلستان ) .
خر در پیش خانه ٔ خود بستن . [ خ َ دَ ش ِ ن َ / ن ِ ی ِ خَودْ / خُدْ ب َ ت َ ] ( مص مرکب ) کنایه از بی غم و فارغ البال بودن . عرض دادن جاه و شأن خود را. خر دراز بستن . ( از غیاث اللغات ) ( از آنندراج ) .
آخه واژه پارسی ( بال ) باید با ( ال ) بیاید؟؟
گمان کنم کسی که برای نخستین بار این واژه را بکار برد، ( ( ترکیبی ) ) زده بود.
گمان کنم کسی که برای نخستین بار این واژه را بکار برد، ( ( ترکیبی ) ) زده بود.
( آزاده دل ) آزاده دل. [ دَ / دِ دِ ] ( ص مرکب ) فارغ بال. || صالح. ( برهان ) . || حلال زاده. ( برهان ) .
فارغ البال : آسوده دل .
( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص 252 ) .
( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص 252 ) .