فارعه
لغت نامه دهخدا
فارعة. [ رِ ع َ ] ( اِخ ) الثقفیة. مادر حجاج بن یوسف. مسعودی او را فارغه ( با غین نقطه دار ) خوانده است. رجوع به مروج الذهب مسعودی ، و حجاج بن یوسف در همین لغت نامه شود.
فارعة. [ رِ ع َ ] ( اِخ ) دختر ابی سفیان. ( منتهی الارب ). رجوع به الاصابة ج 8 شود.
فارعة. [ رِ ع َ ] ( اِخ ) دختر مالک بن سنان. ( منتهی الارب ). رجوع به الاصابة شود.
فرهنگ عمید
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید