فارجه

لغت نامه دهخدا

( فارجة ) فارجة. [ رِ ج َ ] ( ع ص )کمانی که زهش از قبضه دور بود. رجوع به فارج شود.

فرهنگ فارسی

کمانی که زهش از قبضه دور بود .

پیشنهاد کاربران

با درود
آیا نمی توان این واژه را برگرفته از ریشه 《 فَرج》و صفت فاعلی مؤنث دانست و آن را به فارسی برابر با《 کوسو 》 بازگردانی کرد و این واژه صفت فاعلی و مبالغه است یعنی بسیار کوس دهنده .
امام جعفر صادق ( ع ) می فرماید: لاحیاء فی العلم و لاحیاء فی الدین
زن شوخ و بذله گو
Jocose
فارجه =زک وزهوار در رفته