فارج

لغت نامه دهخدا

فارج. [ رِ ] ( ع ص ) شتر ماده ای که پس از زادن ، دشمن و مکروه دارد گشن را. || کمان دور زه. ( منتهی الارب ). کمانی که از وتر خود دور باشد. || دورکننده اندوه. ( اقرب الموارد ). شادان.

فرهنگ فارسی

شتر ماده ای که پس از زادن دشمن و مکروه دارد گشن را . یا کمان دو زه . کمانی که از وتر خود دور باشد .

فرهنگ معین

(رِ ) [ ع . ] (اِفا. ) دورکننده اندوه ، گشایندة غم .

پیشنهاد کاربران

بپرس