فاخیدن

لغت نامه دهخدا

فاخیدن. [ دَ ]( مص ) واخیدن. چیدن. برکندن. || زدن. || پنبه زدن. حلاجی کردن. || نیزه افکندن. || گرفتن. || فراهم آوردن. گرد کردن. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به واخیدن شود.

فرهنگ عمید

۱. چیدن و برکندن.
۲. ازهم جدا کردن.
۳. پنبه را از پنبه دانه جدا کردن، حلاجی کردن.

پیشنهاد کاربران

بپرس