فاتق

لغت نامه دهخدا

فاتق.[ ت ِ ] ( ع ص ) شکافنده. ضد راتق. رجوع به فتق شود.

فرهنگ فارسی

۱ - ( اسم ) شکافنده مقابل راتق ۲ - ( اسم ) ( اسماعلیه ) بین هر دو تن از ناطقان هفت صامت واسطه هستند که اولین هر یک از این دسته ها ارجمند تر و به منزله معاون ناطق به شمار است . این عده را فاتق یا اساس نامند . فاتقان عبارتند از : شیث سام اسماعیل ( پسر هاجر ) هارون بطرس ( حواری ) علی ع و به جای هفتمین یکی از موسسان فرق سبعیه را نام برند مانند عبد الله بن میمون .

فرهنگ معین

(تِ ) [ ع . ] (اِفا. ) شکافنده ، پاره کننده .

فرهنگ عمید

شکافنده.

دانشنامه اسلامی

[ویکی اهل البیت] این صفحه مدخلی از فرهنگ قرآن است
این صفت فعلی خداوند به معنای شکافنده، یک بار در قرآن آمده است:
«اَوَ لَم یَرَ الَّذینَ کَفَروا اَنَّ السَّموتِ والاَرضَ کانَتا رَتقـًا فَفَتَقنهُما...». (سوره انبیاء(21)/30)
این صفت الهی به صورت اسمی نیز در ادعیه آمده است.
فرهنگ قرآن، جلد 21، صفحه 499.

پیشنهاد کاربران

فاتق یعنی گشاینده ی بسته ها؛ از نام های خداوند

بپرس