فائق

/fA~eq/

برابر پارسی: پیروزشدن

معنی انگلیسی:
excellent, superior, great

فرهنگ اسم ها

اسم: فائق (پسر) (عربی) (تلفظ: fā’eq) (فارسی: فائق) (انگلیسی: faegh)
معنی: دارای برتری، مسلط، عالی، برگزیده، چیره، ( اَعلام ) فائق، داستان نویس ترک، مؤلف مجموعه داستانهای سماور، شرکت، آدم بی مصرف و در کوه عالم ماری هست
برچسب ها: اسم، اسم با ف، اسم پسر، اسم عربی

لغت نامه دهخدا

فائق. [ ءِ ] ( ع ص ) برگزیده و بهترین از هر چیزی. ( منتهی الارب ) : عصاره نایی بقدرتش شهد فائق شده و تخم خرمایی به تربیتش نخل باسق گشته. ( گلستان ). || شکافنده. ( آنندراج ). || ( اِ ) پیوند سر با گردن. ( منتهی الارب ). || ( ص ) مسلط. چیره : زن که فائق بود بر شوهر بمعنی شوهر است. ( جامی ).

فائق. [ ءِ ] ( اِخ ) ( امیر... ) یکی از سرداران امیر نوح بن منصور سامانی است که در جنگ قابوس وشمگیر و فخرالدوله با مؤیدالدوله و عضدالدوله ٔدیلمی از جانب نوح بن منصور به کمک فخرالدوله و قابوس آمده است. رجوع به تاریخ گزیده چ لندن ص 420 شود.

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - برگزیده بهترین هر چیز ۲ - غالب مسلط چیره .
امیر فائق یکی از سرداران امیرنوح بن منصور سامانی است که در جنگ قابوس وشمگیر و فخرالدوله با مویدالدوله و عضدالدوله دیلمی از جانب نوح بن منصور به کمک فخرالدوله و قابوس آمده است .

مترادف ها

superior (صفت)
بالاتر، مافوق، برتر، عالی، ارشد، فائق، بالایی

excellent (صفت)
بسیار خوب، عالی، ممتاز، غرا، عمده، فاخر، فائق، شگرف

dominant (صفت)
مافوق، برتر، چیره، برجسته، عمده، غالب، مسلط، حکمفرما، نافذ، نمایان، فائق، مشرف

prevalent (صفت)
برتر، رایج، متداول، مرسوم، شایع، فائق

predominant (صفت)
برجسته، عمده، غالب، مسلط، حکمفرما، نافذ، فائق، مشرف

surmounting (صفت)
فائق

پیشنهاد کاربران

فائق : فائق از اسم های خداوند است . فائق : برگزیده ، چیره شونده .
فائق: موفق شدن، چیره شدن، پیروزشدن برترشدن
پیروزی
موفقیت
فائق= چیره
فائق آمدن= چیره شدن
مهار، سرکوب

بپرس