فائده

/fA~ede/

لغت نامه دهخدا

فائده. [ ءِ دَ / دِ ] ( از ع ، اِ ) آنچه داده یا گرفته شود از دانش و مال و جز آن. ج ، فوائد. ( منتهی الارب ). حاصل. نتیجه. نفع. سود. ثمر. بر. بار. رجوع به فایده و ترکیبات آن شود :
چون فائده سلطان نانی بود از ملکت
آن ملکت یک هفته پندار که من دارم.
خاقانی.

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - سود نفع بهره منفعت ۲ - سخن سودمند جمع : فواید ( فوائد ) .
آنچه داده یا گرفته شود از دانش و مال و جز آن . جمع : فوائد . حاصل نتیجه .

پیشنهاد کاربران

محل
ارزش. بها :
سروبالای من آنگه که درآید به سماع
چه محل ، جامه جان را که قبا نتوان کرد.
حافظ.
آنچه داده یا گرفته شود از دانش و مال و جز آن.
فایده
ریشه آن فید است.

بپرس