غیژان

لغت نامه دهخدا

غیژان. ( نف ، ق ) غیژنده. خزنده و بر شکم رونده. رجوع به غیژیدن شود: حابی ؛ تیری که بر زمین غیژان رسد بر نشانه. ضد زاهق. ( منتهی الارب ). || در حال غیژیدن. رجوع به غیژیدن شود.

فرهنگ معین

(غ ) ۱ - (ص فا. ) خیزنده . ۲ - (ق . ) در حال غیژیدن .

پیشنهاد کاربران

بپرس