غیوب

لغت نامه دهخدا

غیوب. [ غ َ ] ( ع ص ) بمعنی غائب. فعول بمعنی فاعل و برای مبالغه است. ( از اقرب الموارد ).

غیوب. [ غ ُ ] ( ع مص ) غایب شدن. ( تاج المصادر بیهقی ). ناپدید شدن. ( منتهی الارب ). دور و جدا شدن. ( از اقرب الموارد ) .

غیوب. [ غ ُ ] ( ع اِ ) ج ِ غَیب. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( تاج العروس ). رجوع به غیب شود.
- علام الغیوب ؛ داننده نهانیها. داننده غیبها. نامی از نامهای خدای تعالی.

فرهنگ فارسی

جمع غیب
غیب

فرهنگ معین

(غَ ) [ ع . ] (ص . ) (مص ل . ) غایب شدن ، ناپدید شدن .

فرهنگ عمید

= غیب

پیشنهاد کاربران

هر مخلوقی با عوالم نامتناهی وصله که ازشان بی خبره!
. . .
وَ یَقُولُونَ لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَیْهِ آیَةٌ مِنْ رَبِّهِ فَقُلْ إِنَّمَا الْغَیْبُ لِلَّهِ فَانْتَظِرُوا إِنِّی مَعَکُمْ مِنَ الْمُنْتَظِرینَ20

بپرس