غیه

/qiyye/

مترادف غیه: داد، فریاد، غریو، غیو، قیه

لغت نامه دهخدا

( غیة ) غیة. [ غ َی ْی َ ] ( ع اِ ) تأنیث غَی . رجوع به همین کلمه شود.
- وَلَدُ غَیَّة یا غیَّة ؛ پسر زنا. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). ناپاکزاد. حرامزاده. ولدالزنا.

غیة. [ غی ی َ ] ( ع اِ ) رجوع به غَیَّة شود.
غیه. [ ی َ / ی ِ ] ( اِ ) فریاد و صداو آواز بسیار بلند. ( از برهان قاطع ) ( از آنندراج ). غیو. غو. ( برهان قاطع ). فریاد برای کمک و یاری و استعانت. ( ناظم الاطباء ). خروش. رجوع به غو و غیو شود.

فرهنگ فارسی

غو، غیو، فریاد، بانگ و آوازبلند
( اسم ) ۱ - فریاد و آواز بلند ( مخصوصا فریادی که به هنگام عزاداری یا عروسی کشند ) ۲ - فریاد برای کمک و استعانت .
تانیث غی پسر زنا

فرهنگ معین

(یِ ) (اِ. ) فریاد، جیغ و داد.

فرهنگ عمید

فریاد، بانگ و آواز بلند.
* غیه برداشتن: (مصدر لازم ) [قدیمی] =* غیه کشیدن
* غیه زدن: (مصدر لازم ) [قدیمی] =* غیه کشیدن
* غیه کشیدن: (مصدر لازم ) بانگ برآوردن، فریاد بلند کشیدن.

گویش مازنی

/ghiye/ فریاد کردن - گریه ی دسته جمعی

پیشنهاد کاربران

بپرس