غیلت

لغت نامه دهخدا

غیلت. [ ل َ ]( ع اِمص ) خدعه. ناگهان گرفتن و کشتن. ( فرهنگ نظام ).کشتن ناگهانی. کشتن کسی بناگاه. رجوع به غیلة شود : و عبدالملک از غصه این حیلت و محنت این غیلت بی سامان شد. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1272 ص 217 ). به حیلت و غیلت بدان رسانیدند که روزی بر قاعده مستمر برسم سلام بخدمت او رفتند ناگاه خبر وفات او از اندرون بیرون آمد. ( ترجمه تاریخ یمینی ایضاً ص 404 ).

غیلة. [ ل َ ] ( ع اِمص ) رضاع و شیردهی با جماع ، یا جماع بر حمل یا شیر، و منه الحدیث : «لقد هممت ان انهی عن الغیلة» و یقال : اضرت الغیلة بولد فلان ؛ یعنی غیلة بفرزند فلانی زیان رسانید و این را آنگاه گویند که مرد با وی در حال رضاع جماع کند. ( از منتهی الارب ). نوع است از غالت تغیل غَیلا. اسم مصدر است از «اُستُغیلَت ِ المراءة»، گویند: هذا الصبی افسدته الغیلة. ( از اقرب الموارد ). || ( اِ ) ریه مانندی که شتر وقت مستی از دهن برآرد. ( منتهی الارب ) شِقشِقَة. ( اقرب الموارد ). || مکر. ( منتهی الارب ). خدیعة. ( از اقرب الموارد ). فریب. || ( اِمص ) قتل و کُشش ناگهانی. ( منتهی الارب ). اغتیال. ( اقرب الموارد ). اسم از اغتیال. ( منتهی الارب ). یقال : قتله غیلة؛ یعنی بفریب بجایی برد و کشت آن را ( منتهی الارب )؛ یعنی او را فریب داد و بجایی برد و کشت. ( از اقرب الموارد ).
- قتل غیله ؛ کشتن بناگاه. کشتن ناآگاهان. کشتن بی آگاهی مقتول. فتک. ترور .

غیلة. [ غ َ ل َ ] ( ع اِ ) اسم مرت از غَیل. ( اقرب الموارد ). رجوع به غیل شود. || ( ص ) زن فربه. ( مهذب الاسماء ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). المراءة السمینة. ( از اقرب الموارد ).

غیلة. [ ل َ تَن ْ ] ( ع ق ) ناگهانی. کشتن کسی بی آگاهی او. کشتن کسی بناگاه. رجوع به غیلَة شود.

غیلة. [ ل َ ] ( اِخ ) موضعی است. ( منتهی الارب ). نام جایی است که در شعر اعشی آمده است. ( از معجم البلدان ).

پیشنهاد کاربران

بپرس