یار بادت توفیق روزبهی با تو رفیق
دولتت باد حریق دشمنت غیشه و نال.
رودکی ( از فرهنگ اسدی ).
ز غیشه خوردن و از بی جوی و بی آبی گیای کوبه چنان بود چون گیای شکر.
عنصری.
سموم مرگ چون غیشه کند خشک اگر پیش شمال باد غیسم.
سوزنی ( از فرهنگ رشیدی ).
و این زمان که میگذرد چون سیلابی است که ترا می رباید و میگذارد تو خواهی ساکن باش و خواهی متحرک باش. خواه گو چنگ در غیشه سرا و کوشک زن و خواه گو در خاشاک اقارب زن. ( کتاب المعارف ). || برگ نی. ( فرهنگ شعوری ج 2 ورق 188 الف ). || جوال کاهکشی را نیز گفته اند. ( برهان قاطع ). || بمعنی جنگل انبوه نیز آمده. ( فرهنگ رشیدی ) ( آنندراج ). بمعنی جنگل است و نیستان را نیز گفته اند وبه عربی غاب خوانند. ( از برهان قاطع ).- غیشه مشک ؛ نام دارویی که با مشک آمیزند. ( از ناظم الاطباء ).