غیسان

لغت نامه دهخدا

غیسان. [ غ َ ] ( ع اِ ) جوانی. ( منتهی الارب ). || غیسان الشباب ؛ تیزی جوانی و اول و تازگی آن. وغیسات الشباب کذلک. ( منتهی الارب ). غیسان الشباب و غیساته ؛ اول جوانی و تیزی و تازگی آن. ( از اقرب الموارد ) گل جوانی. ( ناظم الاطباء ). || لیس من غیسانه ؛ یعنی از جنس و صفت آن نیست. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( تاج العروس ). از نوع و قسم آن نیست. ( تاج العروس ). || ما انت من غیسانه ؛ یعنی از مردان آن نیستی. ( منتهی الارب ذیل غسن ) ( اقرب الموارد ).

فرهنگ فارسی

جوانی گل جوانی

پیشنهاد کاربران

بپرس