غیر محتمل

/qeyremohtamel/

معنی انگلیسی:
unlikely, unsuspected, outside, hardly, improbable

مترادف ها

unlikely (صفت)
قابل اعتراض، بعید، غیر جذاب، غیر محتمل

implausible (صفت)
غیر محتمل

improbable (صفت)
غیر محتمل

unapt (صفت)
کودن، کند، نا مناسب، غیر محتمل، دیر اموز، غیر متناسب

فارسی به عربی

غیر محتمل , من غیر المحتمل

پیشنهاد کاربران

عدم جذب. . .
بعید است. . .
_________
برای مثال
به منظور پیشگیری از تداخلات احتمالی بین چنددارو،
مصرف یک داروهمزمان باداروی دیگرغیرمحتمل است،
متضاد باور کردنی
غیر ممکن
پارسی سره ی غیرمحتمل و نامحتمل کمابیش میشه : ناشاید ، به دور ، گمان نرفتن

بپرس