غیر
/qeyr/
مترادف غیر: جز، سوا، مگر، دیگر، سایر، اجنبی، بیگانه، غریبه، ناآشنا، دگرگون، دیگرگون، متفاوت، مختلف، نامشابه
متضاد غیر: آشنا، خودی
برابر پارسی: جز، جدا از، مگر، دیگر، دیگری، نا
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
غیر. [ غ َ ] ( ع مص ) دیه دادن. ( از اقرب الموارد ) . اسم مصدر آن غیرَة است. ( متن اللغة ) ( اقرب الموارد ). || رشک بردن. ( دهار ). رشک خوردن مرد بر زن خود وبرعکس. ( از منتهی الارب ). غیرت داشتن شوهر نسبت به زن خود و ناپسند شمردن قصد و نظر بد دیگری را در زن وی ، و عکس آن. غَیرَة. غار. ( از اقرب الموارد ). || خواربار آوردن. ( دهار ). خوراک و مؤونت آوردن کسی را. ( از اقرب الموارد ) ( تاج العروس ). || آب خورانیدن باران زمین را. ( غیاث اللغات ). باران دادن خداوند گروهی را و فراخی رسانیدن به ایشان. غارهم اﷲ تعالی بمطر یغیر هم غیراً و غیاراً، سقاهم و اصابهم بخصب. ( از تاج العروس ). || منفعت رسانیدن. ( غیاث اللغات ). سود رسانیدن . || مال دادن و روزی بخشیدن خداوند مردم را. ( از تاج العروس ). || ( اِمص ) دیگرگونی و برگردانیدگی. اسم است تغییر را. ( منتهی الارب ). اسم است از تغییر، چنانکه در عبارت «من یکفر باﷲ یلقی الغیر» بمعنی دیگرگونی حال و انتقال آن از خوبی به بدی است. ج ، اَغیار. ( از اقرب الموارد ): بَنات ُ غَیر؛ دروغ. ( منتهی الارب ). دروغ و باطل ، و درحقیقت آنچه با حق و راستی مغایر باشد، مانند قول شاعر «اذا ما جئت جاء بنات غیر». ( از اقرب الموارد ).
|| ( اِ ) نه. لا. مانند : فمن اضطر غیر باغ و لاعاد ( قرآن 173/2 )؛ ای جائعاً لا باغیاً. || مگر. اِلاّ. غیر اسمی است که در معنی ملازم اضافه است ، و هرگاه معنی معلوم باشد مضاف الیه در لفظ حذف میشود و «لیس » و «لا» بر آن مقدم می آیند، مانند قبضت عشرة لیس غیرها ( برفع غیر یا نصب آن )، و قبضت عشرة لیس غیر، ( بفتح راء )، با حذف مضاف و مقدر بودن اسم ، و لیس غیر ( بضم راء )، و لیس غیر ( برفع ) و لیس غیراً ( بنصب )، و همچنین گویند: قبضت عشرة لاغیرُها و لاغیرَ و لاغیرُ و لاغیرٌ. «غیر» بسبب اضافه معرفه نمیشود؛ زیرا ابهام آن بسیار است و اگر میان دو ضد قرار گیرد ابهام آن ضعیف میشودیا بکلی از میان میرود، مانند: صراط الذین انعمت علیهم غیرالمغضوب علیهم. ( قرآن 7/1 ). و اگر غیر برای استثنا باشد، کلمه بعد از آن بجهت مضاف الیه بودن مجرور میشود و خود «غیر» اعراب مستثنی به الا را میپذیرد، از این رو در مثال جاء القوم غیر زید، «غیر» منصوب میشود، و در مثال ما قدم احد غیر خالد، رفع و نصب غیر هر دو جایز است و در جملاتی از قبیل ما جاء غیر زید، بمقتضای عامل قبلی اعراب میگیرد. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). رجوع به منتهی الارب شود. || جز. ( ترجمان القرآن علامه جرجانی تهذیب عادل ) ( دهار ) ( مهذب الاسماء ) ( منتهی الارب ). چنانکه غیری ، جز من ، و غیرنا، جز ما معنی میدهد. ( از دهار ). بمعنی جز و سِوی ̍. ج ، اَغیار. ( از اقرب الموارد ) ( تاج العروس ). دون. ( منتهی الارب ). دیگر. مغایر. ( غیاث اللغات ). چیز دیگر. آخَر. مقابل عین : بغیر او مایل نمیشوم. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 315 ).بیشتر بخوانید ...
فرهنگ فارسی
۱ - ( مصدر ) گشتن حال ۲ - ( اسم ) تغییر حال دیگرگونی غیر حدثان .
جمع غیور
فرهنگ معین
(غَ یا غ یْ ) [ ع . ] ۱ - (ق . ) جز، سوا، مگر. ۲ - دیگر. ۳ - (ص . ) بیگانه . ۴ - در تصوف عالم کون که اسم غیریت و سوائیت بر او اطلاق کنند. ۵ - جزء پیشین بعضی از کلمه های مرکب که معنای مخالف به کلمه می دهد و معادل پیشوند «نا» است : غیرجایز (ناروا )، غیرعادلان
فرهنگ عمید
۲. کس دیگر، بیگانه.
۳. ادات سلب، نا (در ترکیب با کلمۀ دیگر ): غیرارادی، غیرجایز، غیرخالص، غیررسمی، غیرطبیعی، غیرعادی، غیرعمد، غیرلازم، غیرمٲ کول، غیرمتعظ، غیرمسئول، غیرملفوظ، غیرممکن.
* غیرِ: (حرف اضافه ) جز، به جز.
واژه نامه بختیاریکا
دانشنامه اسلامی
[ویکی الکتاب] معنی غَیْرَ: غیر - به جز
معنی أَثَاماً: سزا-مجازات - کیفر سخت
معنی أَثْخَنتُمُوهُمْ: بسیار آنها را کشتید- برآنها غلبه کردید - آنان را از قدرت و توان انداختید (کلمه اثخان به معنای بسیار کشتن ، و غلبه و قهر بر دشمن است . کلمه ثِخَن به معنی غلظت و بی رحمی است و اثخان کسی به معنی بازداشتن و مانع حرکت وجنبش او شدن است مثلاً با کشتن او . د...
معنی أَثَرِ: اثر-جای پا
معنی أَثَرْنَ: زیر ورو کردند-برپا نمودند
معنی أَثَرِی: در پی من
معنی أَثْقَالاًَ: بارهای سنگین
معنی أَثْقَالَکُمْ: بارهای سنگینتان
معنی أَثْقَالَهَا: بارهای سنگینش
معنی أَثْقَالَهُمْ: بارهای سنگینشان
معنی أَثْقَلَت: آن زن سنگین شد
معنی أَثْلٍ: نام گیاهی بی میوه(طرفاء)
معنی أَثُمَّ: آیا بعد از
معنی أَثْمَرَ: میوه داد
ریشه کلمه:
غیر (۱۵۴ بار)
معنی أَثَاماً: سزا-مجازات - کیفر سخت
معنی أَثْخَنتُمُوهُمْ: بسیار آنها را کشتید- برآنها غلبه کردید - آنان را از قدرت و توان انداختید (کلمه اثخان به معنای بسیار کشتن ، و غلبه و قهر بر دشمن است . کلمه ثِخَن به معنی غلظت و بی رحمی است و اثخان کسی به معنی بازداشتن و مانع حرکت وجنبش او شدن است مثلاً با کشتن او . د...
معنی أَثَرِ: اثر-جای پا
معنی أَثَرْنَ: زیر ورو کردند-برپا نمودند
معنی أَثَرِی: در پی من
معنی أَثْقَالاًَ: بارهای سنگین
معنی أَثْقَالَکُمْ: بارهای سنگینتان
معنی أَثْقَالَهَا: بارهای سنگینش
معنی أَثْقَالَهُمْ: بارهای سنگینشان
معنی أَثْقَلَت: آن زن سنگین شد
معنی أَثْلٍ: نام گیاهی بی میوه(طرفاء)
معنی أَثُمَّ: آیا بعد از
معنی أَثْمَرَ: میوه داد
ریشه کلمه:
غیر (۱۵۴ بار)
wikialkb: غَیْر
دانشنامه عمومی
غیر (فیلم). غیر ( به هندی: Gair ) فیلمی محصول سال ۱۹۹۹ و به کارگردانی آشوک گایکواد است. در این فیلم بازیگرانی همچون اجی دیوگن، راوینا تاندون، رینا روی، آمریش پوری، پارش راوال ایفای نقش کرده اند.
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلفwiki: غیر (فیلم)
مترادف ها
غیر، مغایر، مختلف، متفاوت، متنوع، متمایز
غیر، مغایر، ناسازگار، بیگانه، خارجی، غریب، غیره
غیر، مغایر، دیگر، دیگری، سایر، متفاوت، جز این
غیر، بی شباهت، برعکس
غیر، دیگر، دیگری، جدا، سایر
غیر، غیر از، سوا، سوای، از جلو
غیر، غیر از، بجز، سوای، جز، باستثنای
غیر
غیر، از، جدایی، دور از
غیر، مخالف، ضد، علیه، برضد، پاد، بجای، درعوض
غیر، عدم، نه، لا، نا
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
دیگر= غیر= فرا، جدا، دیگرگون، دگرگون، ناآشنا، بیگانه، اژنبی، مگر، دیگری، نا
برگرفته از فرهنگ نامه ( ( چیلو ) ) .
اسل شناسی واژگان فارسی از ( ( زبان روزمره ) ) و ( ( زبان سازی دیرینه و نو ) ) .
... [مشاهده متن کامل]
نویسنده :
#مسعودلشکر نجم آبادی امیرمسعودمسعودی
#آسانیک گری
#چیلو
#chilloo
#asaniqism
#امیرمسعودمسعودی
# آسانیکا
#asaniq
#مهدی - اباسلط
#فرشید - سرباز - وتن - رشید
#ضیا - همایون
برگرفته از فرهنگ نامه ( ( چیلو ) ) .
اسل شناسی واژگان فارسی از ( ( زبان روزمره ) ) و ( ( زبان سازی دیرینه و نو ) ) .
... [مشاهده متن کامل]
نویسنده :
#مسعودلشکر نجم آبادی امیرمسعودمسعودی
#آسانیک گری
#چیلو
#امیرمسعودمسعودی
# آسانیکا
#مهدی - اباسلط
#فرشید - سرباز - وتن - رشید
#ضیا - همایون
دیگری
مگر
تغییر داد
در زبان لری بختیاری به معنی
صدا
qir
صدا