غیداق. [ غ َ ] ( اِخ ) نام مردی. ( مهذب الاسماء ). غیداق بن عبدالمطلب بن هاشم. ملقب به المقوم عموی رسول خدا بود، و مادر او خزاعیه نام داشت. رجوع به صبح الاعشی ج 1 ص 359 و العقد الفرید ج 3 ص 263 و ج 5 ص 7 شود.
غیداق. [ غ َ ] ( اِخ ) جایی است نزدیک دشت قبچاق که تیر آنجا بسیار سخت و راست باشد، چنانکه اگر بر سنگ زنند نشکند، و آن را تیر غیداقی گویند. ( از فرهنگ رشیدی ). نام جایی از ترکستان ، و در «شرح خاقانی » غیلاق به لام آمده بمعنی جایی در دشت قبچاق. ( غیاث اللغات ). جایی است نزدیک دشت قبچاق که تیر پیکاندار خوب از آنجا آورند و تیر غیداقی مشهور است. ( از برهان قاطع ) ( از فرهنگ خطی ). بنظر میرسد که این لغت ترکی و مبدل غیتاق ، نام طایفه ای مانند قزاق و قلماق باشد. ( از انجمن آرا ) ( آنندراج ) :
به یک گشاد ز شست تو تیر غیداقی
شود چو پاسخ کهسارباز تا غیداق.
خاقانی ( از فرهنگ رشیدی ) ( انجمن آرا ).
غیداق. [ ] ( اِخ ) نام حصنی بود در اسپانیا نزدیک جَیّان. ( رحله ابن جبیر ص 2 ).