غیبوبت
لغت نامه دهخدا
غیبوبة.[ غ َ ب َ ] ( ع مص ) ناپدید شدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( غیاث اللغات ). نهان شدن. نهفتگی. ( غیاث اللغات ). || فروشدن آفتاب. ( منتهی الارب ). غروب آفتاب و ستارگان دیگر و نهان شدن آنها از چشم. غِیاب. ( از اقرب الموارد ). یقال : لقیته عند غیبوبة الشمس ؛ یعنی ملاقات کردم او را بهنگام غروب آفتاب. ( از المنجد ). || بمعنی مفارقت نیز استعمال شده است. ( غیاث اللغات ) ( از آنندراج ). ضد حضور. ( از المنجد ).
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. فروشدن آفتاب، غروب.
پیشنهاد کاربران
غیبت نمودن
غایب شدن
پنهان شدن
. . . و بعد از غیبوبت دراز بمسقط الراس خود بازگشتم.
کتاب سرگذشت حاجی بابای اصفهانی
جیمیز موریه
غایب شدن
پنهان شدن
. . . و بعد از غیبوبت دراز بمسقط الراس خود بازگشتم.
کتاب سرگذشت حاجی بابای اصفهانی
جیمیز موریه