غیانی

لغت نامه دهخدا

غیانی. [ غ َی ْ یا ] ( ص نسبی ) منسوب به غَیّان ، بطنی از جهینه. ( از انساب سمعانی ).رجوع به غَیّان شود. || منسوب به غَیّان ،بطنی از خزرج. رجوع به غَیّان شود. || منسوب به غَیّان ، بطنی از خطمه. رجوع به غَیّان شود.

غیانی. [ غ َی ْ یا ] ( اِخ ) ثابت بن صهیب بن کرزبن عبدمناة بن عمروبن غیان بن ثعلبةبن طریف بن خزرج بن ساعده. وی از بنی غیان بود و در جنگ احد شهید شد. ( ازانساب سمعانی و اللباب فی تهذیب الانساب ج 2 ص 185 ).

غیانی. [ غ َی ْ یا ] ( اِخ ) عمیربن حبیب بن خماشةبن جویبربن عبیدبن غیان بن عامربن خطمه ، از رسول خدا ( ص ) روایت دارد، و او جد ابوجعفر خطمی است. ( از اللباب فی تهذیب الانساب ج 2 ص 185 ).

پیشنهاد کاربران

بپرس