غیاظ. [ غ َی ْ یا ] ( ع ص ) بسیار غیظآرنده. بسیار خشمناک. صیغه مبالغه از غیظ. حضین بن منذر گوید :
و سمیت غیاظاً و لست بغائظ
عدواً ولکن للصدیق تغیظ.
( از لسان العرب ذیل غیظ ).
غیاظ. [غ َی ْ یا ] ( اِخ ) ابن حضین بن منذر. از قبیله بنی عمروبن شیبان ذهلی سدوسی و از سوارانی بود که در جنگ صفین رایت علی ( ع ) را به دست داشت. رجوع به لسان العرب ذیل غیظ و هم غَیّاظ بمعنی «بسیار غیظآرنده » شود.
غیاظ. [ غ َی ْ یا ] ( اِخ ) ابن مصعب. از بنی صبةبن أدد. رؤبه و به روایتی عجاج گوید :
و سیف غیاظ لهم غناظا
نعلو به ذا العضل الجواظا.
( از منتهی الارب ) ( تاج العروس ).