غیابی

/qiyAbi/

مترادف غیابی: درغیاب، غیاباً

متضاد غیابی: حضوری

لغت نامه دهخدا

غیابی. ( ص نسبی ) مقابل حضوری. منسوب به غیاب. آنچه در غیاب کسی گویند یا کنند. رجوع به غِیاب شود.
- حکم غیابی ؛ ( اصطلاح حقوق ) حکمی است که درباره یکی از اصحاب دعوی که در جلسه دادرسی حاضر نشده و لایحه نفرستاده و حضور خود را ساقط نکرده باشد صادر شود . رجوع به حکم شود.

فرهنگ فارسی

( صفت ) منسوب به غیاب آنچه در غیاب کسی گویند یا انجام دهند مقابل حضوری یا حکم غیابی . حکمی است درباره یکی از اصحاب دعوی که در جلسه دادرسی حاضر نشده و لایحه نفرستاده و حضور خود را ساقط نکرده باشد صادر شود .

فرهنگ عمید

۱. بدون حضور فرد موردنظر: حکم غیابی.
۲. (قید ) در غیبت فرد مورد نظر: غیابی طلاق گرفت.

پیشنهاد کاربران

بپرس