این واژه در پارسی تاجیکی هست. چم این واژه کثیفی، چرکی و ناپاکی است. غَژد - کثیف، غژدی - کثیفی
واژه ی "غِژدی": با کسر حرف غ، سکون حرف ژ و کسر دال، که اسم است و اطلاق می شود به چادر و خیمه ی افغانانِ ( پشتون های ) کوچی، یعنی چادرنشین، بادیه نشین ویا غژدی نشین سیار، غیر مسکون.
و اما "غژدی": با فتح حرف غ، در بدخشان، به معنی کثافت، پلیدی، چون مواد فضله، فضله ی انسانی و حیوانی، آشغال مانند خس و خاشاک، خاک روبه، که به آن غژدی و غاوی هم گفته می شود. وقتیکه این کلمه به مقصد فحش و دشنام و سرزنش انسان و حیوان، مورد استعمال قرار می گیرد، غالباً به اضافه ی کلمه ی "نابکار"، اصطلاح "غژدی ی نابکار" استفاده می شود، به معنی انسان یا حیوان بیکاره، به درد نخور و به همین فحوا.
... [مشاهده متن کامل]
و اژه ی "غژد"، مشتق از کلمه ی "غژدی"، با فتح حرف غ، اسم صفت، اطلاق می شود به کثیف، پلید، چرک، غش و آلوده در چیزی، مانند ریگ و شن و ماسه و دیگر مضافات غیر ضروری و بعضاً مضر و زیانبار در غلات و حبوبات، دز شکر، در آب و مایعات دیگر، در خوراکه باب و در نوشابه ها و یا دیگر افلام مصرفی مانند چای، توتون یا تنباکو، در چرس و بنگ و تریاک و عسل و روغن و شیر. همان معنی "غش" در زر و دارو وغیره. گفته می شود، غژدی دارد ویا غژد است.
موردی استعمال دیگر کلمه ی "غژد"، مثلاً به انسانی گفته می شود که طبع و دل و فکر و طرز فکر و نیت و طینت و باطنش غژد است.
مثال:
ریو و مکر است، جهر بیجای صلوة زاهدان
ورنه نیم یک بلست است، از دهان تا مرز گوش
دل پر از غژد اند و لوث و ظاهر آراسته
حقه باز و کج رو و « گندم نمای جوفروش».
از خودم، دکتور ق. مصلح
و اما "غژدی": با فتح حرف غ، در بدخشان، به معنی کثافت، پلیدی، چون مواد فضله، فضله ی انسانی و حیوانی، آشغال مانند خس و خاشاک، خاک روبه، که به آن غژدی و غاوی هم گفته می شود. وقتیکه این کلمه به مقصد فحش و دشنام و سرزنش انسان و حیوان، مورد استعمال قرار می گیرد، غالباً به اضافه ی کلمه ی "نابکار"، اصطلاح "غژدی ی نابکار" استفاده می شود، به معنی انسان یا حیوان بیکاره، به درد نخور و به همین فحوا.
... [مشاهده متن کامل]
و اژه ی "غژد"، مشتق از کلمه ی "غژدی"، با فتح حرف غ، اسم صفت، اطلاق می شود به کثیف، پلید، چرک، غش و آلوده در چیزی، مانند ریگ و شن و ماسه و دیگر مضافات غیر ضروری و بعضاً مضر و زیانبار در غلات و حبوبات، دز شکر، در آب و مایعات دیگر، در خوراکه باب و در نوشابه ها و یا دیگر افلام مصرفی مانند چای، توتون یا تنباکو، در چرس و بنگ و تریاک و عسل و روغن و شیر. همان معنی "غش" در زر و دارو وغیره. گفته می شود، غژدی دارد ویا غژد است.
موردی استعمال دیگر کلمه ی "غژد"، مثلاً به انسانی گفته می شود که طبع و دل و فکر و طرز فکر و نیت و طینت و باطنش غژد است.
مثال:
ریو و مکر است، جهر بیجای صلوة زاهدان
ورنه نیم یک بلست است، از دهان تا مرز گوش
دل پر از غژد اند و لوث و ظاهر آراسته
حقه باز و کج رو و « گندم نمای جوفروش».
از خودم، دکتور ق. مصلح