غولین. ( اِ ) سبوی دهن فراخ. ( برهان قاطع ) ( انجمن آرا ). هنینگ گوید: به اشکال میتوان این کلمه را از سغدی : «غوزئک » ( ظرف ) ( دییانا 277 ) مأخوذ دانست. در سغدی مسیحی غودی وزنه است. با کلمه های غولک ، غلک ،و غله مقایسه شود. ( حاشیه برهان قاطع چ معین ). غولین که دودستی نیز گویند سبویی بود سرفراخ. ( از فرهنگ اسدی ). سبوی سرگشاده. ( فرهنگ جهانگیری ). سبوی درگشاده. ( فرهنگ رشیدی ). کوزه بزرگ دهن فراخ :
سبوذ و ساغر و آنین و غولین
حصیر و جای روب و خیم و پالان.طیان.
چون جو و کاه ز صحرا برداشت
باقی ازخانه گروگان بستد
بیل و دلو و رسن و غولین را
با جوال و جل و پالان بستد.کمال اسماعیل ( از جهانگیری ) ( فرهنگ رشیدی ).
|| کنایه از چشمی که در آن جحوظ باشد، چنین چشمی را به غول نیز مانند کنند :
غولی و فروهشته دو غولین به دو ابرو
پنهان شده اندر پس اطراف دو غولین.عماره مروزی ( ازفرهنگ اسدی ).