غوطه ور ساختن

مترادف ها

soak (فعل)
خیساندن، غوطه دادن، غوطه ور ساختن، خیس کردن، خیس خوردن، رسوخ کردن، در اب فرو بردن، بوسیله مایع اشباع شدن

submerge (فعل)
پوشاندن، مخفی کردن، غوطه ور ساختن، زیر اب کردن، در اب فرو بردن

submerse (فعل)
مخفی کردن، غوطه ور ساختن

cause to dive (فعل)
غوطه دادن، غوطه ور ساختن

plunge (فعل)
غوطه دادن، غوطه ور ساختن، فرو بردن، شیرجه رفتن، غوطه زدن، غوطه ور شدن، شیب تند پیدا کردن

duck (فعل)
غوطه ور ساختن، غوطه زدن، غوطه ور شدن، غوص کردن، زیر اب رفتن

فارسی به عربی

اغمر، ابتلع , اغطس , هاویة , هبوط

پیشنهاد کاربران

بسیلاب دادن . [ ب ِ س ِ دَ ] ( مص مرکب ) در آب فروبردن یعنی غرق کردن : گرد برمی آرد از رنگین لباسان چشم شوردادشبنم دفتر گل را به سیلاب نظر. صائب ( از آنندراج ) . و رجوع به سیلاب شود.

بپرس