غوص کردن. [ غ َ / غُو ک َ دَ ] ( مص مرکب ) فرورفتن در آب. ( ناظم الاطباء ). غوطه خوردن. غوطه زدن. رجوع به غوص شود : گهر ناید بکف بی غوص کردن.کاتبی.|| غور کردن. استقصاء. تعمق. دقت در دانستن حقیقت و کنه چیزی. رجوع به غَوص شود.
duck (فعل)غوطه ور ساختن، غوطه زدن، غوطه ور شدن، غوص کردن، زیر اب رفتنskin-dive (فعل)غوص کردن، زیر ابی رفتن