غوص
/qows/
مترادف غوص: زیرابی، زیراب، غواصی، غوطه وری، تأمل، تفکر، تعمق
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
۱ - ( مصدر ) باب فرو شدن فرو رفتن در آب غوطه خوردن ۲ - داخل شدن در چیزی ۳ - تامل کردن در امری تفکر کردن غور کردن در دانش ۴ - فرو رفتگی ۵ - دخول ۶ - تامل غورسی .
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. به دریا فرو شدن برای بیرون آوردن چیزی.
* غوص کردن: (مصدر لازم ) [قدیمی]
۱. در آب فرورفتن.
۲. [مجاز] در امری تٲمل کردن، غور کردن.
دانشنامه اسلامی
[ویکی الکتاب] معنی یَغُوصُونَ: غوّاصی می کنند (در عبارت "وَمِنَ ﭐلشَّیَاطِینِ مَن یَغُوصُونَ لَهُ "منظور از غوص بیرون آوردن مروارید، و سایر منافع دریا است)
تکرار در قرآن: ۲(بار)
فرو رفتن در آب. به قول راغب آن فرو رفتن در آب و بیرون آوردن چیزی است . بعضی از شیاطین برای سلیمان غواصی میکردند . و از شیاطین هر بناء و غواص را مسخر سلیمان کردیم.
تکرار در قرآن: ۲(بار)
فرو رفتن در آب. به قول راغب آن فرو رفتن در آب و بیرون آوردن چیزی است . بعضی از شیاطین برای سلیمان غواصی میکردند . و از شیاطین هر بناء و غواص را مسخر سلیمان کردیم.
wikialkb: ریشه_غوص
مترادف ها
غوطه، اردک، مرغابی، غوص، اردک ماده
پیشنهاد کاربران
در اصل به معنای فرو رفتن در آب است، غواص کسی است که تا اعماق دریا فرو می رود .
غُوص:[اصطلاح صید ] فرو رفتن در دریا