رو همان پیشه که کردی پدرت
هیزم آور ز رز و چین غوشا.
علی قرط ( از فرهنگ اسدی ).
بپیش ناکسی ننهم بخواری تن چو نادانان نهد کس نافه مشکین بپیش گنده غوشایی ؟!
فریدالدین اسفراینی ( از جهانگیری ) ( انجمن آرا ) .
کار خلقت نیاید از خصمت
کار عنبر نیاید از غوشا.
شمس فخری ( از آنندراج ).
خرد گشته بپای گاو فناسر که از تو کشنده چون غوشا.
شمس فخری ( از آنندراج ).
|| محوطه و چاردیواری که شبها گوسفند و شتر و اسب وخر و گاو در آنجا بسر برند. ( از برهان قاطع ). جایگاه گاوان و گوسفندان که شب در آن خسبند، و بعضی به فتح گفته اند. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). غوشاد. آغل. صاحب انجمن آرا گوید: حق این است که غوشا در اصل به خا عوض غین بوده است و تبدیل آن دو به یکدیگر رواست ، چه خوشا و خوشاد و خوشه هر سه را میتوان سرگین خشک معنی کرد و خوشیده بمعنی خشکیده آمده است. چنانکه سعدی گوید: «بخوشید سرچشمه های قدیم »، اما بمعنی خوشه انگور و خرما و جو و گندم درست و روشن است و اما جای خوابیدن گاو و گوسفند در شب. در این مورد خوشای به فتح صحیح است چه «خو» مخفف خواب آمده ، و غوشا و شوغا در پارسی به یکدیگر قلب میشوند یعنی شبگاه و خوابگاه - انتهی. || درخت بلند. غوشاد. ( اداة الفضلاء از انجمن آرا و آنندراج ).