غوزک
لغت نامه دهخدا
- غوزک پا ؛ استخوان برآمده پای از طرف وحشی متصل به کف. کَعب.
- غوزک دست ؛ استخوان برآمده دست در طرف وحشی زند اعلی چسبیده به کف.
- غوزک گلو ؛ جوزک. برآمدگی حلقوم .
|| غوزه. غوزه پنبه. رجوع به غوزه شود.
غوزک. [ زَ] ( اِخ ) غوژک. غورک. رجوع به غوژک و پژ غورک شود.
فرهنگ فارسی
( اسم ) ۱ - غوز خرد خمیدگی کوچک ۲ - زایده سطح داخلی انتهای تحتانی استخوان درشت نی و زایده سطح خارجی انتهای تحتانی استخوان نازک نی که اولی تشکیل غوزک داخلی را می دهد و دومی تشکیل غوزک خارجی را در پا می دهد قوزک .
یا غوژک و یا غورک
فرهنگ عمید
پیشنهاد کاربران
غوزک :تحریف کلمه قوسک یا قوس کوجک می باشد.
در پارسی " گوژگ " به چم برجستگی و برآمدگی پا. برابر نسک فرهنگ واژه های فارسی در عربی نوشته محمدعلی امام شوشتری.