غورک

لغت نامه دهخدا

غورک. [ رَ ] ( اِ مصغر ) تصغیر غور ( اِخ ) رجوع به غور شود :
غورک بیمغز را صفرا بشورید و بگفت
کای مموه باشگونه یاوه گوی و هرزه لا.
سنایی غزنوی ( از لباب الالباب چ 1335 ص 430 ).

غورک. [ رَ ] ( اِخ ) حاکم سمرقند در زمان خلافت ولیدبن عبدالملک. وی با قتیبةبن مسلم جنگ کرد. رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 161 شود.

غورک. [ رَ ] ( اِخ ) غوزک. غوژک. نام گردنه ای است. رجوع به غوژک و غوزک و الجماهر بیرونی ص 220 شود.

غورک. [ غ َ رَ ] ( اِخ ) ابن حِصرِم. او حضرمی است و از صادق ( ع ) روایت کند.

فرهنگ فارسی

( صفت ) هیزک فخشک .

دانشنامه عمومی

غورک (قندهار). غورک ( به لاتین: Ghorak ) یک منطقهٔ مسکونی در افغانستان است که در ولسوالی غورک واقع شده است. [ ۱] غورک ۱٬۱۹۳ متر بالاتر از سطح دریا واقع شده است.
عکس غورک (قندهار)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

پیشنهاد کاربران

غورک نام فرمانده سغد زیردست ترخان -
و غورک غور ک
غور مردم غور گوران مردم کوهستان
غور=هرزه
هست کار من برو چونانکه وقتی پیش ازین
دهخدایی گفت با غوری فضولی در نسا
کی فضولی کو خراجت غور گفتا: برگرفت
...
[مشاهده متن کامل]

شاه و پیغمبر زکوة از غور و احداث از بغا
دهخدا گفت ار نمکساری شود انبان کون
گوزهای بی نمک پراند اهل روستا
غورک بی مغز را صفرا بشورید و بگفت
کی مموه باژگونه یافه گوی هرزه لا
ریش تو داند که گوز بینمک مان در مزه
کم نیابد آخر از تیز نمک سود شما
ده خدا در خشم شد با غور گفتا: هم کنون
راست گردانم به یک باهو من این پشت دوتا
غورک بی شرم کان بشنید گفت: احسنت و زه
خود چنین به هم طبیب و هم عوان هم ده خدا

بپرس