غوامض
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
( صفت ) جمع غامض و غامضه ۱ - زمین های هموار اراضی پست نرم ۲ - شتر بچگان ۳ - پوشیدگی های کلام . معانی باریک .
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. [جمعِ غامضه] = غامضه
پیشنهاد کاربران
غَوامِض جمع غامِض؛ به معنای دشواری هایِ در مسیرِ رسیدن به مقصود. تنگنایی ها، دشواری ها، صعب ها.