غنی کردن


معنی انگلیسی:
enrich, fatten

لغت نامه دهخدا

غنی کردن. [ غ َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) توانگر ساختن. بی نیاز کردن. رجوع به غنی شود :
آن را که در رکوع غنی کرد بی سؤال
درویش را به پیش پیمبر سخاوتش.
ناصرخسرو.
غنی کرد گردنکشان را ز گنج
ز گوهر کشی لشکر آمد برنج.
نظامی.
غنی کردش از دادن طوق و تاج
همش تاج زرداد و هم تخت عاج.
نظامی.
- غنی کردن از چیزی ؛ جای آن را گرفتن.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) توانگر کردن بی نیاز ساختن .

مترادف ها

enrich (فعل)
غنی کردن، پرمایه کردن، توانگر کردن، غنی ساختن

richen (فعل)
غنی کردن، غنی تر کردن

فارسی به عربی

اغن ، إثْراءٌ

پیشنهاد کاربران

بپرس