غنچه ٔ اب

لغت نامه دهخدا

( غنچه آب ) غنچه آب. [ غ ُ چ َ / چ ِ ی ِ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) حباب. ( فرهنگ رشیدی ). کنایه از حباب. ( انجمن آرا ). حباب آب. ( آنندراج ). کنایه از حباب است و آن شیشه مانندهایی باشد که دروقت باریدن باران در روی آب بهم زنند. ( برهان قاطع ). غنجه آب. حبابه. سوارک. کوپله. غوزه. غوزه آب.

پیشنهاد کاربران

بپرس