غنچه نشستن. [ غ ُ چ َ / چ ِ ن ِ ش َ ت َ ] ( مص مرکب ) غنچه خسپیدن. نشستن در حال فراهم کردن دست و پای خود، و این هنگام تأمل و تفکر باشد :
فصل گل میگذرد بی قدح و جام مباش
غنچه منشین گره خاطر ایام مباش.صائب ( از بهار عجم ) ( آنندراج ).
رجوع به غنچه خسپیدن شود.