غنچه خواب

لغت نامه دهخدا

غنچه خواب. [ غ ُ چ َ / چ ِ خوا / خا ] ( نف مرکب ) بمعنی غنچه خسپ. ( بهار عجم ) ( آنندراج ). رجوع به غنچه خسپ شود :
در آن گلزار غنچه خواب خونریز
همه بالین و بستر خواب و خونریز.
حکیم زلالی ( از بهار عجم ).

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - کسی که به سبب نبودن پوشش دست پای خود را جمع کرده بخوابد . ۲ - بچه لوند ۳ - رند خراباتی .

پیشنهاد کاربران

بپرس