غنویده

لغت نامه دهخدا

غنویده. [ غ ُ ن َ وی دَ / دِ ] ( ن مف / نف ) خوابیده. ( برهان قاطع ). خفته. رجوع به غنودن و غنویدن شود :
بر خاک درت ملک تو گویی که به آرام
طفلی است در آغوش رقیبان غنویده.
انوری.
|| آسوده و آرمیده. ( برهان قاطع ). رجوع به غنودن و غنویدن شود.

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - خفته ۲ - آسوده آرمیده .

فرهنگ معین

(غُ نُ دَ یا دِ ) (ص مف . ) ۱ - خفته . ۲ - آرمیده .

پیشنهاد کاربران

بپرس