غنوند

لغت نامه دهخدا

غنوند. [ غ ُ وَ ] ( اِ ) عهد و شرط. ( فرهنگ رشیدی ) ( انجمن آرا ). عهد و پیمان و شرط. ( برهان قاطع ) :
به پیمان و سوگند و غنوند و عهد
تو ایدر سخن یاد کن همچوشهد.
فردوسی ( از فرهنگ رشیدی ) ( فرهنگ نظام ).

فرهنگ معین

(غُ وَ ) (اِ. ) پیمان ، شرط .

فرهنگ عمید

۱. عهد، پیمان.
۲. شرط: به پیمان و سوگند و غنوند و عهد / تو ایدر سخن یاد کن همچو شهد (فردوسی: لغت نامه: غنوند ).

پیشنهاد کاربران

بپرس